خسته شده بودم از این همه زحمتی که به این و آن می دادیم. فکر کردم نه خسته نیستم اعتراضی هم ندارم. اگر علی آقا باشد حاضرم یک عمر کنارش همین طور زندگی کنم. ظرف ها را خشک کردم و توی کابینت ها چیدم. خوابم نمی آمد. نمی خواستم بخوابم. تند تند به ساعت توی آشپزخانه نگاه میکردم و دلهره ام بیشتر میشد. چادرم را پوشیدم و رفتم و ایستادم توی تراس. باد وحشی و تندی می وزید. چراغ های خانه های دور و بر خاموش بود. فکر کردم خوش به حال آن هایی که آسوده خوابیده اند. هوا سرد بود. خیلی سرد. نتوانستم طاقت بیاورم آمدم داخل. توی آشپزخانه، هال، پذیرایی. قدم میزدم و نمی دانستم باید چه کار کنم. برگشتم توی اتاق نشستم بالای سرش. چراغ خاموش بود و اتاق تاریک. همین که میدانستم توی آن اتاق است و دارد نفس میکشد برایم کافی ود. آرام شدم. دلم میخواست در آن حالت زمان متوقف بماند و هرگز جلو نرود، هرگز. اما عقربه های ساعت با من سر لج داشتند از همیشه تندتر و تندتر میچرخیدند. ساعت شد دو و ربع. دست روی شانه هایش گذاشتم و آرام شانه اش را تکان دادم و گفت: علی، علی جان بیدار شو .....
در خبر آمده چون حضرت آدم (علیه السلام) از بهشت به زمین آمد. حوا را ندید در پی او روانه شد. چون عبورش به کربلا افتاد بدون آنکه حادثه ای رخ دهد به غم و اندوهی بزرگ دچار شد و سینه اش تنگ شد و لغزشی در وی پدید آمد و خون از پای او بیرون آمد، آدم سر به سوی آسمان بلند کرد و
گفت: خدایا آیا مرتکب گناهی شده ام و اینک مرا کیفر خواهی کرد؟ زیرا که من تمام زمین را طواف کردم و به چنین حادثه ای گرفتار نشدم.
خداوند فرمود: ای آدم تو جرمی مرتکب نشده ای بلکه فرزند تو حسین در این زمین کشته میشود و او مظلوم خواهد بود. اینک خون تو موافقت خون او سیلان یافت.
آدم عرض کرد: خدایا حسین پیغمبر است؟
خطاب آمد: خیر. لکن فرزند پیغمبر خاتم محمدابن عبدا... است.
عرض کرد: قاتل کیست؟
خطاب آمد: یزید که ملعون اهل آسمانها و زمین است.
بعد آدم روی به جبرئیل کرد و گفت، چه کنم؟
گفت او را لعن کن. پس آدم او را لعن کرد و راه را ادامه داد و در کوه عرفات حوا را یافت.
بحارالانوار، ج 44، صفحه 242
مباهله پیامبر(ص) با مسیحیان نجران، در روز بیست وچهارم ذی الحجّه سال دهم هجری اتفاق افتاد. پیامبر(ص) طی نامه ای ساکنان مسیحی نجران را به آیین اسلام دعوت کرد. مردم نجران که حاضر به پذیرفتن اسلام نبودند نمایندگان خود را به مدینه فرستادند و پیامبر(ص) آنان را به امر خدا به مباهله دعوت کرد.